اگر در حوزه متافیزیک فعالیت دارید، لازم است که با قوانین، تعاریف و اصولی که بر این علم حاکم هستند نیز آشنایی داشته باشید. ازجمله این قوانین مؤثر میتوان به مواردی همچون هستیشناسی، کیهانشناسی و شناخت جایگاه انسان در جهان، رابطه بین ذهن و مواد در جهان فیزیکی، دین و معنویت و غیره اشاره کرد. بهطورکلی، متافیزیک همواره بهعنوان بخشی از فلسفه در حال تکامل بوده و با تغییرات فرهنگی و علمی همراه شده است. این شاخه از فلسفه به دنبال پاسخهایی برای سؤالات بنیادین درباره وجود، جهان و ماهیت آنها است.
متافیزیک چیست؟
متافیزیک یا علم مابعدالطبیعه؛ شاخهای از علم فلسفه است که به بررسی وجود و واقعیتهای بنیادین جهان میپردازد. افرادی که در این حوزه فعالیت دارند، بیشتر به موضوعاتی مانند جهان هستی، زمان، ذهن و ماده و مسائل مربوط به خدا و معنویت میپردازند. این حوزه، همچنان یکی از موضوعات موردبحث در فلسفه معاصر محسوب میشود.
تاریخچه متافیزیک
تاریخچه متافیزیک به دوران باستان برمیگردد و ریشه در اندیشههای فیلسوفان یونانی همچون افلاطون و ارسطو دارد. با نگاهی به آثار ارسطو، فیلسوف یونانی، خواهید دید که اغلب در آثار خود از علوم ماورالطبیعه استفاده کرده است و به بررسی مسائلی مانند وجود، زمان، واقعیت، امکانات، ضرورت و هویت پرداخته است. ارسطو اولین کسی بود که به شکل گسترده و کاملتری به مطالعه متافیزیک پرداخت و همچنین آن را بهعنوان اولین علم مؤثر در جهان معرفی کرد.
متافیزیک در قرون وسطی
در قرون وسطی نیز، متافیزیک با تأثیرات مسیحیت و اسلام توسعه یافت و فیلسوفانی مانند ابن سینا و توماس آکویناس به توسعه این شاخه از فلسفه پرداختند. ابن سینا، معروف به اویسینا در غرب، با آثاری مانند الشفاء به تبیین متافیزیک اسلامی پرداخت.
متافیزیک در دوران مدرن
در دوران مدرن، فیلسوفانی مانند دکارت، اسپینوزا و لایبنیتس به بررسی مسائل متافیزیکی پرداختند؛ اما تحول عمدهای در متافیزیک با ایمانوئل کانت رخ داد که با انتقاد از متافیزیک سنتی، متافیزیک نقادی را معرفی کرد و به بررسی محدودیتهای شناخت انسانی پرداخت.
در قرن بیستم نیز با پیشرفتهای علمی و فلسفی، متافیزیک با چالشهای جدیدی روبرو شد. فیلسوفانی مانند هایدگر و ویتگنشتاین به نقد متافیزیک پرداختند و برخی دیگر مانند فیلسوفان مدرسه فرانکفورت، به دنبال تجدیدنظر در متافیزیک بودند.
متافیزیک در لغت
متافیزیک که شامل دو بخش متا (بعد) و فیزیک (به معنی طبیعت) است در لغت به معنای دانشی است که بعد از فیزیک میآید. این اصطلاح نیز از آثار ارسطو گرفتهشده زیرا در آثار وی، مبحث متافیزیک پس از بخشهای مربوط به فیزیک (طبیعت) قرار دارد. متافیزیک به مباحث غیرمادی و معنوی میپردازد که شامل اصول اولیه و مجرد هستند.
متافیزیک به زبان ساده
به زبان ساده میتوان گفت که علم متافیزیک یا ماوراءالطبیعه، به مطالعهی واقعیتهایی میپردازد که فراتر از تجربیات مستقیم ما هستند. افرادی که در این حوزه فعالیت دارند، به دنبال یافتن پاسخ مناسب برای سؤالات بزرگی مانند چیستی وجود، ماهیت زمان و فضا و چگونگی ارتباط ذهن و جسم هستند. بهطورکلی میتوان گفت که علمای این شاخه از فلسفه، سعی دارند تا به درک عمیقتری از جهان هستی و تجربیات انسانی برسند، بدون اینکه به دادههای حسی یا تجربیات مادی محدود باشند.
برای مثال، اینکه چه چیزی باعث بروز هر واقعیت موجود در جهان میشود؟ آیا جامدات صرفاً وجود مادی دارند و یا شامل مفاهیم مجردی مانند محبت، زیبایی و یا احترام نیز میشوند؟ و یا بررسی وجود هر چیز در جهان، تنها چند مورد از مباحث پر سؤال موجود در جهان هستند که با کمک متافیزیک پاسخدادهشدهاند. همچنین این حوزه به دنبال فهمیدن اصول بنیادینی است که جهان را شکل میدهند و به سؤالاتی پاسخ میدهد که فراتر از حوزهی علم معمولی هستند.
منحنی متافیزیک
به کمک منحنی متافیزیکی میتوان راحتتر به مسیر یا روند تغییرات و تحول در مفاهیم و نظریات متافیزیکی پی برد. بهعنوانمثال میتوان به تحولات فکری و فلسفی در طول تاریخ اشاره کرد که از دوران باستان تا به امروز، در مفاهیم متافیزیکی رخدادهاند.
علاوه بر این، تغییر در دیدگاهها نسبت به مسائلی مانند وجود، زمان، واقعیت، ذهن و مسائل مربوط به خدا و معنویت باشند. مثلاً در دوران باستان، فیلسوفانی مانند ارسطو به بررسی وجود و طبیعت پرداختند، درحالیکه در دوران مدرن، فیلسوفانی مانند کانت و هایدگر به نقد و تحلیل مفاهیم متافیزیکی پرداختهاند. این تحولات نشاندهندهی منحنی یا مسیر تکاملی است که متافیزیک طی کرده است.
مسائل کهن مابعدالطبیعه
در مسائل کهن به سه موضوع اصلی در این علم بیشتر پرداختهشده که عبارتاند از:
- مسائل مربوط به خداوند و جهان هستی که شامل موضوعاتی مانند هستیشناسی، وجود خدا و عدم وجود خدا هستند.
- مسائل مربوط به انسان که موضوعاتی مانند جبر و اختیار در این دسته قرار میگیرند.
- و سومین دسته از مسائل کهن در علم متافیزیک، به مسائل مربوط به جهان، اختصاص دارد. این دسته شامل موضوعاتی مانند ثبات و تغییر و ذهن و ماده مربوط میشوند که بیشتر از سایر موارد، موردتوجه فیلسوفان قرار دارند.
اعتبار مابعدالطبیعه
یکی از موضوعات موردبحث در فلسفه، موضوع اعتبار مابعدالطبیعه است. بدین منظور برخی فیلسوفان، مانند ایمانوئل کانت، به نقد متافیزیک پرداخته و محدودیتهای آن را موردبررسی قرار دادهاند. کانت معتقد بود که متافیزیک باید به شرایط ضروری برای تجربههای ما بپردازد و نه به مسائلی که فراتر از تجربهی ممکن ما هستند.
در فلسفه معاصر، برخی به متافیزیک با شکاکیت نگاه میکنند و اثبات میکنند که گزارههای متافیزیکی نه تجربی هستند و نه تحلیلی، بنابراین معنادار نیستند. این دیدگاه بر این باور است که تنها گزارههایی معنادار هستند که یا تجربی باشند و با مشاهده و آزمایش قابل ابطال باشند، یا تحلیلی باشند و نقیضشان با خودشان متناقض باشد.
بااینحال، فیلسوفان مثبت همچنان به طرح نظامهای مابعدالطبیعی میپردازند و سعی در ترسیم تصویری کلی از جهان دارند. آنها به دنبال فهمیدن طبیعت بنیادین واقعیت و اصولی هستند که میتوانند پایهای برای آن واقعیت باشند.
ارتباط بین فیزیک و متافیزیک
ارتباط بین فیزیک و متافیزیک، درواقع نوعی رابطه بین جزء و کل توصیف تعریف میشود. بهطورکلی فیزیک به بررسی پدیدههای طبیعی و قوانین حاکم برجهان مادی میپردازد، درحالیکه متافیزیک به معنای فلسفه امروزی است و به مطالعه موجودات به لحاظ وجودی آنها میپردازد و شامل موضوعاتی فراتر از تجربههای حسی، مانند خدا و موجودات ماورایی، میشود. این دو حوزه، هرچند ازلحاظ تعریف و ماهیت با یکدیگر متفاوتاند، اما ازآنجاییکه هر دو به دنبال درک بهتر جهان هستند، باهم مرتبطاند.
ارتباط بین علم متافیزیک و قانون جذب
همانطور که گفته شد، متافیزیک؛ شاخهای از فلسفه است که به مطالعهی وجود، واقعیت و سؤالات بنیادین دربارهی جهان هستی و توجیه چرایی طبیعت میپردازد. قانون جذب که اغلب با اندیشههای متافیزیکی مرتبط است؛ ایدهای است که بر اساس آن افکار و باورهای ما میتوانند واقعیت ما را شکل دهند. به بیان این قانون، افراد با تمرکز بر افکار مثبت یا منفی، تجربیات مثبت یا منفی را به سمت خود جذب میکنند. قانون جذب به اصلی اشاره دارد که بر اساس آن، یک گزاره نمیتواند همزمان هم درست و هم غلط باشد.
بهعبارتدیگر، اگر بگوییم « آسمان آبی » است، این گزاره نمیتواند هم درست و هم نادرست باشد؛ بلکه فقط یکی از این دو حالت را میتواند داشته باشد. در مقابل، متافیزیک شاخهای از فلسفه است که به مسائلی میپردازد که فراتر از محدودهی تجربهی حسی و مشاهدات فیزیکی است.
بهطورکلی، متافیزیک به دنبال درک و توضیح هر واقعیت از یک دیدگاه فلسفی است درحالیکه قانون جذب بیشتر به کاربرد این ایدهها در زندگی روزمره و تأثیر آن بر تجربیات فردی میپردازد. برخی از متفکران معتقدند که متافیزیک و قانون جذب، هر دو بهنوعی به دنبال درک و تأثیرگذاری بر واقعیت هستند، ازاینرو میتوانند باهم ارتباط داشته باشند.
متافیزیک ممکن است به بررسی مفهوم «زمان» یا «وجود» بپردازد که این مفاهیم بهطور مستقیم قابلمشاهده یا اندازهگیری نیستند؛ بنابراین، قانون جذب یک اصل منطقی است که به صحت گزارهها میپردازد، درحالیکه متافیزیک به مطالعهی مفاهیم و مسائلی میپردازد که فراتر از دنیای فیزیکی و تجربیات حسی ما هستند.
تواناییهای متافیزیک در وجود انسان
متافیزیک در وجود انسان نیز تواناییهایی را ایجاد میکند. برای مثال به مجموعهای از قابلیتها و استعدادهای انسان که فراتر از تجربیات حسی و مادی معمولی هستند، تواناییهای متافیزیکی گفته میشود. این تواناییها میتوانند شامل ادراکات غیرعادی، تجربیات خارج از بدن، دیدن رویاهای صادقه، شنیدن صداهای غیرطبیعی، تماسهای متافیزیکی با حیوانات، دیدن سایههای ناپیدا و برقراری ارتباط با ارواح باشند.
گاهی اوقات میتوان این تواناییها را در قالب حس ششم نیز توصیف کرد که تقریباً همه انسانها تا حدودی از آن برخوردارند. البته همچنان تحقیقات علمی و فلسفی در این مورد وجود دارند.
آموزش متافیزیک
افرادی زیادی به این علم علاقه دارند و به دنبال آموزش متافیزیک یا علم ماورالطبیعه هستند. برای آموزش متافیزیک، منابع متنوعی وجود دارند که شامل دورههای آنلاین، کتابها، ویدیوها و مقالات آموزشی هستند. همچنین وبسایتهایی وجود دارند که مقالاتی با زبان ساده در مورد متافیزیک و ماوراءالطبیعه منتشر میکنند که میتوانند به درک بهتر این موضوعات کمک کنند.
البته پیشنهاد میکنیم با توجه به سطح دانش و علاقهمندی خود، منبع مناسبی را برای آموزش این علم انتخاب کنید و بامطالعه و تمرین مستمر، دانش خود را در این زمینه گسترش دهید. همچنین، شرکت در کارگاهها و سمینارهای مرتبط میتواند فرصتهای خوبی برای یادگیری و تبادل نظر با دیگر علاقهمندان برای شما فراهم آورد.
اصطلاحات متافیزیک
هر شاخه از علم، تعاریف و اصطلاحات زیادی را به خود اختصاص داده است. متافیزیک هم شاخه بسیار گستردهای از علم فلسفه است که شامل مفاهیم، تعاریف و اصطلاحات مختلفی در حوزههای فلسفی و وجود شناسی میشود. در اینجا به چند مورد از اصطلاحات کلیدی و مفاهیم متداول در متافیزیک اشاره میکنم:
- آنتولوژی (Ontology) که شاخهای از متافیزیک که به مطالعهی وجود و ساختار واقعیت میپردازد.
- هستیشناسی (Cosmology) که به بررسی مبانی و ساختار کلی جهان
- اصل علیت (Principle of Causality): به معنی اینکه هر پدیدهای دلیل یا علتی دارد.
- دوگانگی ذهن و ماده (Mind-Body Dualism)، نظریهای که ذهن و جسم را بهعنوان دو موجودیت جداگانه در نظر میگیرد.
- اصل هویت (Principle of Identity) طبق این اصل، هر موجودیتی با خودش برابر است و دارای هویت منحصربهفردی است.
- اصل تناقض (Principle of Non-Contradiction): به گفتهی این قانون، یک بیان نمیتواند همزمان هم صحیح و هم غلط باشد.
- مونادولوژی؛ از دیگر اصطلاحات متافیزیکی و نظریهای مهم در این حوزه است که توسط لایبنیتس ارائه شد. وی بر این باور است که جهان از واحدهای اولیهای به نام مونادها تشکیلشده است.
- نومن و فنومن؛ درواقع همان مفاهیمی که توسط فیلسوف معروف، کانت، مطرح شدند و به تفاوت بین چیزهایی که در خودی خود هستند (نومن) و چیزهایی که به ما نمایان میشوند (فنومن) اشاره دارند.
- متافیزیک نقادی؛ رویکردی است که توسط کانت ایجاد شد و به بررسی محدودیتها و امکانات شناخت انسانی میپردازد.
- وجود ممکن و وجود واجب: به معنی تفکیک بین چیزهایی که میتوانند وجود داشته باشند و چیزهایی که از ابتدا باید وجود داشته باشند.
- تلئولوژی؛ بررسی اهداف و انگیزههای پشت پدیدهها و رویدادها.
- متافیزیک طبیعت، شاخهای از علم فلسفه است که به بررسی ماهیت و خصوصیات اساسی طبیعت میپردازد.
آیا متافیزیک واقعیت دارد؟
اینکه متافیزیک بهعنوان یک علم، واقعیت دارد یا خیر؟ موضوعی است که نظرات متفاوتی در مورد آن وجود دارد. برخی از افراد معتقدند که متافیزیک و علوم غریبه تنها بر اساس نظریات و تجربیات شخصی افراد رخ میدهد و پایه علمی و قابلاثباتی ندارد است. درحالیکه گروه دیگری متافیزیک را بهعنوان بخشی از ظرفیتهای ذهنی و روانی انسان میپذیرند و آن را در رابطه با سایر حوزههای دانش مانند علوم شناختی موردبررسی قرار میدهند.
درنهایت، متافیزیک بهعنوان یک حوزهی فلسفی، به دنبال پاسخهایی برای سوا لاتی است که ممکن است فراتر از محدودهی علم مادی باشند. پس اینکه آیا متافیزیک واقعیت دارد یا خیر؟ به دیدگاه فردی و تعریف ما از واقعیت بستگی دارد. برخی آن را بهعنوان بخشی از جستجوی انسان برای درک جهان میپذیرند، درحالیکه برخی دیگر به دلیل نبود شواهد علمی قابلاثبات، آن را رد میکنند.
آیا متافیزیک علم است؟
بهطورکلی متافیزیک بهعنوان یک علم در نظر گرفته نمیشود، زیرا با معیارهای مدرن علمی که بر پایه تجربه و آزمایش استوار هستند، همخوانی ندارد. در صورتی میتوان متافیزیک را یک علم مدرن خواند که بر اساس مشاهده، آزمایش و تکرارپذیری باشد، اما متافیزیک به مسائلی میپردازد که اغلب فراتر از حوزه تجربی هستند و بهسختی میتوان آنها را آزمایش یا مشاهده کرد.
البته متافیزیک خود یک حوزه مهم فکری است و میتواند به فهم عمیقتری از جهان و تجربه انسانی منجر شود. این شاخه از فلسفه به انسان کمک میکند تا سوا لاتی را که علم نمیتواند به آنها پاسخ دهد، بررسی کند؛ بنابراین، اگرچه متافیزیک ممکن است بهعنوان یک علم مدرن شناخته نشود، اما ارزش و اهمیت خود را بهعنوان یک حوزه تفکر و تأمل حفظ کرده و بهعنوان یک شاخه مهم و تأثیرگذار در فلسفه شناخته میشود.
سخن پایانی
متافیزیک؛ که به آن مابعدالطبیعه نیز گفته میشود، به بررسی ماهیت هر واقعیت و اصول بنیادینی که میتوانند پایهای برای درک آن واقعیت باشند میپردازد. این شاخه از علم فلسفه که امروزه نیز موردتوجه افراد زیادی است، سؤالات بنیادینی دربارهی بودن، نبودن، شدن و چرایی هستی را مطرح میکند و به دنبال پاسخهایی برای آنهاست. قوانین متافیزیک که بهطورکلی به مفاهیم و اصولی اشاره دارند که خارج از دامنه علم فیزیک قرار دارند، ممکن است بهعنوان مفاهیم فرعی یا غیرمستقیم در مواقعی مورداستفاده قرار گیرند. به زبان ساده، متافیزیک به دنبال درک عمیقتری از جهان و جایگاه انسان در آن است، جایی که پرسشهایی فراتر از محدودیتهای تجربی و مشاهداتی معمول مطرح میشوند.